زمینه و هدف: بسیاری از آثار ادبی کهن، سرشار از موضوعات و مفاهیم متعالی و ارزنده ای است که تحت عنوان ادبیات تعلیمی در میان انواع ادبی شناخته شده اند. حتی برخی از این منابع تعلیمی، دارای مفاهیمی هستند که میتوان آنها را با نظریات جدید علوم مختلف از قبیل تعلیم و تربیت و روانشناسی تطبیق داد. یکی از این نظریه های جدید، نظریه ی «یادگیری بندورا» است. در این مقاله به بررسی شیوه های تربیتی و یادگیری و انطباق آن با نظریه ی فوق، در کتب تعلیمی سده های پنجم تا هفتم پرداخته شده است. روش مطالعه: این مقاله با روش گردآوری اطلاعات کتابخانه ای-اسنادی و از نوع تحلیل محتوا انجام شده است. یافته ها: با مطالعه و تفحص در آثار ادب تعلیمی میتوان به شواهد و قراینی دست یافت که نشان میدهد بسیاری از پدید آورندگان آثار تعلیمی ادبی به شیوه ها و روشهای گوناگون تعلیم و تربیت و یادگیری پرداخته اند که در بسیاری از موارد میتواند منطبق با نظریه های یادگیری روانشناسی جدید باشند. این منابع غنی که شاید بسیاری از نظریه های معاصر روانشناسی را در خود پرورانده، از این نظر بسیار ناشناخته مانده است. بررسی این آثار و انطباق آن با نظریه های یادگیری معاصری چون نظریه ی بندورا از جنبه های نوآورانه پژوهش حاضر محسوب میشود. نتیجه گیری: بسیاری از نظرات بندورا درمورد تعلیم و تربیت در کتب تعلیمی سده های پنجم تا هفتم دیده میشود و هریک از این گویندگان به نحوی در حکایات تعلیمی به عناصر تعلیم و تربیت و یادگیری اشاره نموده اند که از آن میان به نظریه های تعامل سه گانه ی فرد، محیط و رفتار؛ یادگیری مشاهده ای، الگوپذیری و جبر متقابل میتوان اشاره کرد. بدلیل اینکه مطالب تعلیمی، تحت تأثیر آثار پیشین تألیف شده، براساس نظریه ی بینامتنیت شباهت زیادی میان گفته ها و اعتقادات وجود دارد اما تفاوت در سبک و نحوه ی بیان، آنها را از هم متمایز نموده است.